نشست بخش ره یافتگان با حضور احمد حنیف،در شب بیستم مرداد در نمایشگاه قرآن تهران
احمد حنیف
یکی از کارهای من در کانادا، دی جی بود و در کانادا دانشجو بودم. خانمم مبلغ مسیحیت بودند که با هم ازدواج کردیم.
حدود 31سال پیش بنده در کانادا علیه جریان نژادپرستی آمریکایی که جریان داشت، مبارزه می کردم. به همین خاطر دیدم نیاز دارم به دنبال انسان کامل شدن حرکت کنم، و شروع به مطالعه کردم ولی دین مسیحیت را نپذیرفتم چون خدا را مثل یک انسان می پنداشتند. برای همین به دنبال همه ی ادیان و مطالعه در آنها رفتم. تقریبا اکثر ادیان را پیگیری کردم تا اینکه یک روز در کتابخانه سراغ قرآن رفتم و شروع کردم به خواندن؛ برایم خیلی جالب بود و با خواندن آن، حس یک بادبادک را داشتم که در حال انفجار است، از خوشحالی می خواستم فریاد بزنم و منفجر بشوم؛ چون شور یافتن دین در دلم افتاده بود ولی نمی دانستم چطور باید مسلمان شوم باز شروع به تحقیق و مطالعه کردم.
روزی در دانشگاه با یک دانشجوی مسلمان شروع به صحبت کردم و او از من سؤال می کرد که خدای تو کیست و من گفتم «الله»، گفت پیامبرت را میشناسی؟ گفتم «محمد» و آنجا بود که آن دانشجو به من گفت تو مسلمانی و همین شرط اسلام آوردن است. من پیرو اهل سنت شده بودم تا اینکه در ایران انقلاب شد. خیلی برایم جالب بود که یک دین بتواند انقلاب بکند و چون خودم یک فرد مبارز و انقلابی بودم، جذابیت دین اسلام برایم چندین برابر شده بود، ولی دوستان اهل سنتم می گفتند که مسلمان نباید انقلاب کند و فقط باید به دستورات و احکام دینش عمل کند و این برای من عجیب و غیر باور بود. به همین خاطر شروع به تحقیق در مورد مذهب تشیع کردم و آن را سرشار از روحیه انقلابی دیدم و وقتی با شخصیت امام خمینی (ره) آشنا گردیدم، شیعه شدم.
همه ی سیاه پوستان آمریکایی به نوعی متاثر از مالکوم ایکس اند و به خاطر مبارزاتی که می کرد و رهبر مسلمانان آمریکا بود، روی من اثر زیادی داشت ولی من آدمی هستم که هیچ چیزی را راحت نمی پذیرفتم و با تحقیقات خودم به اسلام روی آوردم. و پس از شهادت مالکوم ایکس توسط پلیس آمریکا انگیزه ما برای گرایش به اسلام بیشتر شد و پس از شهادت ایشان تعدادی زیادی شدیم و به خانه ایشان رفتیم.
من با خواندن قرآن، شبهاتی هم برایم ایجاد می شد؛ مثل برده داری ؛ که ما سیاهان آمریکا نسبت به این قضیه خیلی خیلی حساس هستیم ولی واقعیت و حقیقت زیبای اسلام مرا جذب می کرد و با گذشت زمان این شبهه نیز برای من حل شد.
کشور ایران کشور خوبی است. مردم ایران بین سنت و مدرنیته قرار گرفته اند و این موقعیت سختی است چرا که بین دین گذشته و مسائل آینده گیر کرده اند. اسلام باید جواب بدهد به مردم و جوانان؛ ولی متاسفانه بعضی از حوزویان ما نمی روند بین مردم و جوانانی که به اصطلاح سوسول هستند؛ و این خطر بزرگی است. روحانیون بین مردم نمی روند و این بسیار بد و اشتباه است. من خودم همیشه بین همه مردم هستم و با همه آدم ها و سلایق مختلف حرف می زنم و تاثیر می گذارم و حرفشان را می فهمم و به آنها پاسخ می دهم.
یک مورد دیگه اینکه سیاست های اشتباهی در ایران وجود دارد که اکثرا مربوط به حقوق خارجی هاست؛ چرا خارجی ها در ایران حق خرید خانه و ماشین ندارند؟! و این شرایط سختی را برای آنها ایجاد می کند. و این هم بد است که یک دختر ایرانی حق ازدواج با خارجی ها را به راحتی ندارد. به نظر من این قوانین برای یک کشور مسلمان اصلا خوب نیست. باید رفتار مسلمانی را بین خودمان تقویت کنیم و فقط شعارش را ندهیم و فقط تبلیغ نکنیم. بهتر است که بیشتر رفتار کنیم ؛ رفتار انسانی بهترین راه است و نه اسلام اسلام کردن های شعاری. به قول سید جمال الدین اسد آبادی که گفتند به غرب رفتم، مسلمان ندیدم ولی اسلام دیدم، به شرق آمدم مسلمان دیدم و اسلام ندیدم. باید مواظب باشیم چون به این وضع عمل کردن خطرناک است.
باید بتوانیم انسانیتی را که از اسلام آموخته ایم به دنیا معرفی کنیم نه اینکه بخواهیم مذهبمان را تبلیغ کنیم و این اشتباه است که بخواهیم خودمان را با مذهبمان از دیگر انسان هایی که به افکار ما نیاز دارند جدا کنیم. باید اسم ها را کنار گذشت و به فکر افکار و بیان آن ها باشیم. دلیل این حرفم این است که بیان مذهب و اسم اسلام در نگاه اول دوری و افتراق می آورد ولی بیان افکار و رفتار اسلامی بزرگ ترین تبلیغ و جذب است. نباید بگوییم چون من شیعه هستم پس با دیگران فرق دارم و در مجامع نباید خودمان را با این اسامی جدا کنیم، این مهم است که رفتاراسلامیمان را به باقی مردم جهان اثبات کنیم. در قیامت هم به رفتارهای ما پاداش می دهند و نه به اینکه ما خود را با اسامی و مذاهبمان معرفی کنیم.
در همه ادیان مسئله آخرالزمان وجود دارد و امام زمان وجود دارد و جدای از بحث دین، همه انسان ها به صورت فطری می توانند به اثبات وجودی امام زمان پی ببرند.
مهم ترین راه برای تاثیر گرفتن و پیرو امام زمان بودن؛ این است که هر کدام ازما خود را یک امام زمان کوچک بدانیم و مثل امام خمینی (ره) باشیم که نمونه کوچکی از امام زمان بود و اصلاحگری می کرد و ما باید همگی در حد خودمان، روحیه اصلاحگری داشته باشیم و این خیلی مهم است.
آرزوی خیلی بزرگ بنده، این است که بتوانم در کشورم و در اروپا به یکی از مبلغین بزرگ اسلام تبدیل شوم و افراد بسیاری را به دین اسلام و روش درست زندگی کردن آن دعوت کنم.
وقتی مسلمان شدم نمی دانستم که چطوری باید با یک زن مسلمان که محجبه باشد، ازدواج کنم. همیشه از دختران محجبه خوشم می آمد ولی پیدا نمی کردم. یک روز از خدا خواستم که با یک زن مسلمان آشنا شوم تا اینکه فردای اونروز دانشگاه رفتم؛ در دانشگاه یک دفتری داشتیم که مسلمانان در آن تبلیغ می کردند که با دفتر مسیحیان مشترک بود. در بین مسیحیان از یک دختر مسیحی که تبلیغ مسیحیت می کرد خوشم آمد ولی مشکل آنجا بود که مسلمان نبود. تصمیم گرفتم که با اسلام آشنایش کنم، 4 ماه با ایشان صحبت کردم تا اینکه یک روز آن دختر پیش من آمد و گفت می خواهم مسلمان شوم و من هم بلافاصله به ایشان گفتم شهادتین را بگو تا مسلمان شوی و وقتی گفت، بلافاصله به او گفتم قصد ازدواج با شما را دارم، و ازدواج کردیم.
حجاب یک اصل است که صورت ظاهری ثابتی ندارد و اصول آن را خدا به ما اعلام کرده و این به ما مربوط است که بر اساس شرایط چه پوششی را داشته باشیم. دین اسلام یک دین خوبی است که اصول را به ما معرفی می کند و در سلایق و نوع آنها به ما آزادی کامل می دهد. در مسئله حجاب هم همین طور است که اصول را از خدا بشنویم و با آزادی نوع پوششمان را انتخاب کنیم حالا هر چه می خواهد باشد، چه کلاه باشد چه چادر و چه هر چیز دیگری. البته این نظر بنده است .
بنده یک روحانی هم هستم ولی زیاد به پوشیدن لباس روحانیت رغبت ندارم چون حس می کنم من را از سایر مردم جدا می کند و من این جدایی را دوست ندارم و دوست دارم که مردم از من دوری نکنند تا بتوانم با آنها حرف بزنم و راحت باشیم.
من آدم سیاسی هستم ولی در بحث تبلیغات باید مواظب باشم که چگونه رفتار کنیم. بنده در آوردن مسائل و سخنان اجتماعی حتماً مقابل تفکرات صهیونیستی می ایستم، ولی صرفا سیاسی بودن را نمی پسندم. هر جایی که نیاز باشد مسائل سیاسی را بیان می کنم ولی خودم را فقط سیاسی معرفی نخواهم کرد تا بتوانم خوب تبلیغ دینم را بکنم. خداوند به ما دین داد چون وسیله مهمی است برای اصلاح کردن مان. بنده تعدادی را مسلمان کرده ام که معروف ترین آنها خواهرزن تونی بلر بود، و بقیه را هم می خواهم بین من و خدا بماند.
متاسفانه مرد و زن ما، خوب یکدیگر را نمی شناسند و زن ها، مردها را و زن ها، مردها را خوب نمی شناسند و انتظارات و توانایی های یکدیگر را نمی دانند و برای همین فکر می کنند که باید مثل هم باشند که این اشتباه است و باید این دو جنس همدیگر را خوب بفهمند و بشناسند و جایگاه های خود را خوب بدانند تا به این مشکلاتی که الان دچار آن هستیم، نرسیم. این اشتباه است که زن از روی اجبار و یا از روی خواست خود در بیرون خانه کار کند چون این باعث می شود نتواند فرزندان خود را تربیت کند و همین باعث بی تربیت شدن فرزندان می شود. زن باید درس بخواند و دانشگاه برود تا بتواند بهتر بفهمد و بهتر تربیت کند و اگر هم می خواهد کار کند کارش نزدیک خانه باشد و حتی المقدور داخل خانه باشد. الگوی زنان باید حضرت خدیجه باشد که در عین حالی که از بزرگ ترین تجار بود ولی کارش را در خانه اش انجام می داد. این خیلی بد است که خانم ها در عین داشتن این همه آزادی فکر می کنند اسیر اند و این اشتباه است.
قرآن یک روح است و نه یک اسم و یا یک کتاب. و ما باید با این روح ارتباط برقرار کنیم تا بتوانیم از آن بهره مند شویم و از اتصال با آن به جواب صحیح برسیم و برای همین است که بنده هروقت معنویتم را بالاتر است حس میکنم، زمانیست که ارتباط بیشتری با قرآن برقرار کرده ام و گاها خواندن کتابی مثل تفسیر، برای برقراری ارتباط به ما کمک می کند ولی اصل قضیه چیز دیگری است. گاها می شود شخصی همه تفاسیر را حفظ است ولی هیچ بهره ای نمی برد چون راه وصل شدن به روح را نیافته است.
بنده 11روز دیگر از ایران به انگلستان سفر میکنم و این رفتن من هم اجبار است به خاطر قوانین ایران و هم اشتیاق زیاد من به تبلیغ اسلام در دنیا.
گــــــــزارشگر : سعید علی بیگی
این وبلاگ متعلق به اولین انجمن اسلامی شهر اصفهان و تنهامجموعه فعال در رابطه با شهیدمظلوم ادواردو آنیلی(مهدی) است که تحت نظارت سازمان تبليغات اسلامي در اصفهان مستقر و در سطح بينالمللي فعالیت می کند..در حال حاضر اكثر نمايشگاههاي اين انجمن به چندين زبان ترجمه و در كشورهاي مختلف به نمايش در آمده است.